(این غزل افسانه نیست ، دردعشقی است با گلم)
(این غزل افسانه نیست ، دردعشق است با گلم)
گفته بودم چشم شهلایت ، مرا شبگیر کرد؟
خواب زچشمم ربودی و نخ ، نخجیر کرد ؟
هرچه می خواهی بگو ، این دل خراب تو است
جزوایی ازدرس ها ی ، تکرارعشق تو است
دل که پای بند توشد ازخود مران ، دلداده را
با اسیربند یت آخرمدارا نیست ، دراین بازار چرا ؟
برچو میگیری رخ ازما ، دانی که میسوزی دلم
این غرورم رامحک داری دراین بازار ، چرا ؟
قصد سوختن کرده ایی ، لیلی دل دیوانه را ؟
من زخواهش های دل ، اصرار به ما ندن کردام
گه صدایم می زنی ، گه می کشُی با ناز (غلام)
این غزل افسانه نیست ، دردعشق است با گلم
غ..ر..آ
[ سه شنبه 94/10/8 ] [ 12:35 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]